پیش از پیدایش تاریخ
تاریخشناسان بر این باورند که انسانهای کنونی فرزندان نیاکانی هستند که روزگارانی در دشتهای پهناور و شکاف کوههای بلند به سر میبردند.
دگرگونی زندگی، که آدمیان به جای بهرهگیری از توان جسمی خود، از نیروی خرد خویش یاری بگیرند، و از میان دشتها و درون شکاف کوهها به شهرهای پرشکوه بیایند، هزاران سال طول کشیدهاست.
آدمی در روزگاران قدیم بر روی زمینهای سرد و خیس (مرطوب) میزیست و با حیوانات خطرناکی که در اطرافش بودند، دست و پنجه نرم میکرد. در آن روزگاران، مردم حیوانات را شکار میکردند تا گوشتشان را بخورند. استخوانهای همان حیوانات وسیلة شکار و پوست آنها لباس انسانها بود. انسانها در گروههای بسیار کوچک زندگی میکردند و مانند فرزندان امروزی خود سخن گفتن نمیدانستند و با صداهای مبهم فریاد مانند، چیزهایی را به یکدیگر میگفتند، و بیشتر با اشارة دست چیزهای ساده را بیان میکردند.
نیاکان ما که در روزگاران پیش از تاریخ زندگی میکردند، به سه چیز بسیار مهم، پی برده بودند. یکی اینکه استخوانهای درشت و نوک تیز، ابزار مفیدی است که میتواند سلاح نبرد نیز قرار گیرد. سپس دریافتند که میتوان دستهای نیز برای آن ابزار یا سلاح فراهم کرده تا بهتر به کار گرفته شود. کشف آتش گام بعدی آنان بود. بوسیله آتش، آدم توانست خوراک خود را پخته، بخورد. آتش وسیلهای تازه بود که میتوانست از هجوم حیوانات درنده نیز جلوگیری کند.
بعد از قتل نادرشاه سپاهی که توسط او به وجود آمده بود متلاشی شد. قتل نادر مورد قبول و تأئید همة سران سپاه قرار گرفت جز احمدخان درانی که با نیروی ده هزار نفری خود و با دست اندازی به قسمتی از غنایم به دست آمده از هندوستان، تمام ایالت افغانستان را زیر فرمان خود در آورد و هرات و مشهد را نیز تسخیر کرد. از طرف دیگر عادل شاه، برادر زادهٔ نادر، با انتشار اعلامیه ای مسدولیت قتل ظالمی مثل نادر را خود بر عهده گرفت و با کشتار تمام اعضای خانواده نادر (جز شاهرخ میرزا فرزند چهارده ساله رضا قلی میرزا) خود را عادل شاه نامید؛ ولی پس از سلطنتی کوتاه و بی حادثه، به دست برادرش کور شد و بعد هر دو توسط سربازان خود اسیر و معدوم شدند و نوبت به پادشاهی شاهرخ میرزای نوجوان رسید که آن هم در نبرد با مدعی دیگری کور گشت و مدعی بعدی که محمد نامی بود هم نتوانست کاری از پیش برد و توسط یوسفعلی خان از سرداران شاهرخ کشته شد و زمانی بعد دو مدعی دیگر، یوسفعلی خان را که نایب السلطنهٔ شاهرخ شده بود خلع و طبق معمول کور کردند و کمی بعد خود این دو رئیس با یکدیگر به جنگ پرداخته و علم خان، جد خاندان علم، جعفرخان را مغلوب نمود، تا نام وی بر فهرست اسامی کوران قبلی افزوده شود.
چندی بعد خود میرعلم خان از احمدشاه درانی شکست خورد و نمی دانم کور یا غیر کور کشته شد. این بخش دردناک و فاجعه بار از آن جهت نوشته شد تا نسل حاضر بداند که پدران وی در چه شرایطی مبارزه و زندگی می کردند؟
به راستی وقتی که رهبران و مدیران مملکت در کمتر از یک سال و نیم این همه کور و کشته می شوند، وضع کشور و مردم عادی و مفلوک را می توان مجسم کرد. یعنی وقتی چنین بلبشویی در رأس مملکت است ملسم بدانید در هر کوره دهی هم همین بساط در مقیاس کوچک تری برپاست. بی خبری اکثر مردم از گذشته، موجب توقع های عجیب و غریب شده است؛ به راستی اگر دیروزمان و امروزمان را نشنامسی، چه گونه می توانیم فردایمان را بنا کنیم؟
تا قرن 13 میلادی، قلعههای متعلق به شوالیه ها بیش ازهر چیز دیگری در پهنه اروپا خود نمایی میکرد. شوالیه ها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمینهای آنها کار میکردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعه ها بوجود آمدند و توسعه یافتند. تجار برای تجارت از راههای صعب العبور سفر میکردند. زائران سفرهای طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام میدادند. زندگی سخت بود، جنگ، قحطی و طاعون همراه جان مردم را تهدید میکرد.
در اواخر قرن پانزدهم میلادی، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی گرانادا یا همان شهر قرناطه در اندلس، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا فرمانروای کاستیل، تسلیم میگردد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس میگذرد و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) میرسد. در اروپای قرون وسطی، کاری که مردم انجام میدادند، غذایی که میخوردند، لباسی که میپوشیدند و محلی که در آن زندگی میکردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی آنها داشت.
حدوداً از تاریخ 800 تا 1050 میلادی به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتی های دراز و براق خود، اروپا را به وحشت میانداختند. آنها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. بعضی ها به بریتانیا و فرانسه حمله میکردند، در حالی که دیگران روسیه و رودخانههای دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار میدادند. واکینگها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آنها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند.